هو

باز سعادتی شد قلمی روی کاغذ آید تا ارادۀ حق در چه واژه ای گنجانیده نمایند. روز شنبه ساعت یازده پرواز به کالیفرنیا جهت عمل جراحی مرا حواله نمودند تا چه پیش آید. هیچ اراده ای از ما نیست! رفتن و برگشتن و از چون و چرا بی خبرم!

عجیب است! دکتر مورد نظر ما گویا انتخاب از حق و حق از برخورد و روی باز و با آرامش بر ما عنایت نموده شده. امیدوارم مشایخ عزیز مکتب دبی، اصفهان، تهران و سمنان در همه مکان های ایران با دل گرمی و توسّل به امام زمان، تشنگان راه طریقت را سیرآب و به منزلگاه محبوب می رساند. الحمدالله دو جزوه و کتاب جلد سوّم با یاری یاران و محبّان امام زمان به پایان رسید و در اختیار اخوان عزیز می رسد. باور بفرمایید پیران متوفّیات تمام کارهای پیران و سالکان مکتب برای آنها چه خوب و یا بد برای آنها روشن و گویاست به همین علّت بعد از خرقه تهی کردن پیران و قطب سرسلسله به خواست حق به وجود می آورند و یا با موت ارادی در اثر سختی و آزار خلق چشم از این جهان برمی بندند. نزدیکان و وابستگان آنها در چند کالبد در یک روح بوده اند در زمان حیات آن زمان موت ارادی و یا طبیعی بعد از چند ماهی با خودشان با یک تب خرقه تهی نموده و به عالم ارواح به نزد پیرشان روانه می گردند. در عالم عرفان عالمی از خبرهاست که من هنوز از اسرار درونی ملامتیان بی خبرم. سالها باید مریدی کرده باشم تا از رسم و رسوم گمنامان پی ببرم. خوشبختانه در این کتاب و جزوه مقداری از سکوت غذا و هفت روز بقلم آورده ام. امیدوارم علاقه مندان مکتب استفاده نموده و ارتباط مستقیم با رجال الغیب و یاران امام زمان پیدا نموده، بدون زحمت و ریاضت و شب زنده داری میسر نمی شود. حتماً مشاهداتی از زندگی نامه از ایران و پیش آمدهای چرخ روزگار برای هر روندگان راه طریق گمنامان پیش می آورند که پیش آوردند.

آنقدر سختی و مشکلات وَ وَ وَ... عجیب است! همۀ این مشکلات ایران برای من، آن نهنگ دریا قدم به قدم مثل یک فیلم سینما برای من لطف عنایت نموده بود و می دانستم همه سختی وَ وَ وَ... ولی آخ در وجود من نبود و نشد و بقیّه آن گفتگو و آخر فیلم و سختی و مشکلات آدمی را به خنده می آورد. هیچ سالکی توان دیدن و کشیدن بقیّۀ فیلم آن را ندارد. برای من آشکار و شرح احوال خودم را مشاهده نموده ام، با بودن سختی عبرت انگیز است! در موقع گفتگو در پایان فیلم آنقدر در به دری و بی سامانی، ویلان این کوچه بازار و بَرزن دیده ام و به حق تنم به لرزه در می آید و به هیچکس از محبّان مکتب حتّی زباناً در گفت و شنود و یا درد دل نشده ام و اگر همان شخصی در تهران نامی از حق به او فرستاده شده و گویا خودش را محرم من می داند، الحق محرم هم هستند، اگر روزگاری قبل از موت در خاورمیانه آنچه را که در آینده و در آمریکا بر سر من می آید ولی باید پیش بیاید به گوش او برسد از خود بی خود می شود، متغیّر می شود از احوالات ملامتیان ولی ذوق و طلب او در این راه بیشتر می شود.

تمام مشایخ و حتّی افرادی زهر دادن، سیّد علی عریان می دانست ولی اصلاً نام آنها را به زبان نیاورده ولی اطلاع داشتند خواست حق چنین است و یا خود مریدان یک شیخ و یا قطب در ریاضت ها در اثر امتحانات حق و در یک پایه ای هم قرار گرفته اند و نزدیک پیر هم شده اند اتّفاق افتاده بر ضدّ پیر هم قرار می گیرند و حتّی کشتن پیر هم می شوند. پیمانه آنها پر گشته، چاره ای نیست، قسمت آنها به وادی بالاتری نمی شود افسوس افسوس! می توان گفت مثل قطب آن دوده ای که در جزوۀ جلد دوّم اشاره ای نموده ام به خطر روبرو شد، دچار بدبختی قرار گرفت مختصری از بیان آن دوده و او اشاره ای نموده ام. سختی فیلم و پایانش، شروع آن قرار گرفته ام! آنقدر سختی سوز و گداز آن دیده شده از خود افراد آمریکایی ها و غیره دیده ام، اگر به کسی بیان کنم باور کنید به حق قسم غش نموده و بی خود می گردند و از من دور می شود. حالات و جذبات از مقاله های قبل اشاره نموده ام از جانب حق عطاء می گردانند.

مثل شب جمعه ساعت 12 شب به یکی از اخوان دارای صدق گفتگو در مورد اسماء الله و تسبیح بیاناتی می کردم. چنان اتّفاقاتی به وجود آوردند از حق، از حد بیرون و یا روز شنبه ساعت ده و نیم یک حالات و جذبات به وجود آوردند و آن فقیر که تلفنی با من صحبت می کرد از تهران، از حال درونی من مشاهده کرد و متوجّه شد. همۀ این حالات و جذبات را نادیده قرار می دهیم! از واژه و پایان فیلم سختی من در هستون آمریکا از حق پیش می آورند. این اتّفاقات، خود آدمی، از روز اول تعهّد داده ام، تمام پیران مکتب ملامتی به وجود می آید و در واقع به وجود می آورند. خود سیّد علی مبدأ تهرانی را دو بار زهر دادند و زندان، دربدری، پنجاه سال تک و تنها در کوه مامی پنجه زندگی کرد، از حق پیش می آورند، مقصّر کسی نیست اصلاً و ابداً! خودم می دانم، افرادی از دست آنها آزار می بینم از آمریکایی ها و یا ادارۀ اطّلاعات ایرانی ها و یا مذاهب دیگر غیر اسلام وَ وَ وَ... قیافه های آنها دیده و شناخته ام در گفت و شنود با آن نهنگ دریا ولی نمی شود بازگو نمود و اسرار را فاش کرد از دست من خارج است. از آینده اصلاً اطّلاعی در من نیست و نمی دانم و بی خبرم ولی از آن گفت و شنود آن دلیر مرد باز هم نمی توانم بازگو کنم برای اینکه تعهّد داده ام و اسرار را فاش کنم در پایان فیلم به طوریکه مشاهده نمودم بیش از حد مشکلات همه از جانب حق احاطه گردیده به همین منظور مردان خدا در جایی زندگی می کردند و می کنند که از عبور و مرور آدمیان به دور باشند و آنها را نمی بینند و سر و کاری به آنها نداشته باشند. توجه داشته باشید! اطّلاع در مورد زندگی ملامتیان چنین است، یک پیر و یا قطب ملامتی و گمنام موقعیّتی پیدا می کند، باید از خلق دور باشد، باید از آدمیان سال و ماه نبیند. اسراری در وجود آنها هویدا می شود. باید در محلّی زندگی کنند آدم در آنجا نباشد ولی ارتباط به مردان خدا و رجال الغیب دارند و سر کار دارند.

یک زندگی لذت بخش دارند این گروه ولی من بی خبرم از حال و احوال آنها فقط می توانم از خود بیان کنم. هرچه بیشتر بمانم درد و غم و پریشانی من زیادتر می شود. به همین منظور افرادی دارای علم، موت ارادی دارند صلاح بدانند هر موقعی خرقه تهی می کنند، پاره ای از مذاکرات به همین دلیل بوده و هست.

این گروه هر مقدار خودشان کوچک بشمارند و بگویند دستمان خالی و چیزی نمی دانم، نه قبول نکنید هر مقدار هم در سطح پایین باشند باز هم اسراری در آنها هویدا هست و دارای اطّلاعات وسیع و صاحب قدرت اند. رفاقت، دوستی و برخورد با آنها باعث خوشبختی است.

نگاه های آنها، چهره های آنها، خنده، گریه های آنها با افراد دیگر فرق دارد. خوردن و خوابیدن، دوستی، همه با آدمیان دیگر مغایرت زیادی دارد و حتّی از افرادی خوششان نمی آید، با آنها دوستی و نشست برخاست نمی کنند. بی علّت و بی دلیل نیست! هزاران مورد دارد نگاه های این نوع آدمیان ملامتی بنیاد و ضمیر انسانها را بررسی کرده و آینده و گذشته آنان را دیده و به حال خودشان می گذارد به همین دلیل از خلق فراری اند. یک زندگی عجیبی دارند. زنده بودن و مرده بودن آنها یکی است. سی سال آینده آدمیان را می بینند. مرگ های انسانها را دیده ولی از گفت و شنود خاموش هستند. سکوت آرم آنهاست به همین دلیل کر و کور و لال به خود گرایش می دهند. یک زندگی عجیبی دارند. هیچکس نمی تواند از حال و احوال آنها با اطّلاع بشود. از واژه مطلب دور شدیم! این همه سختی و بی سر و سامانی در به دری بوسیلۀ مذهب غیر عرفان و اسلامی گرفتار شده و می شوم، همه امتحان حق است. در این وادی ملامتیّه و گمنامیّه در طیّ طریق بالاتر چنین است تا زمانی که از خلق دور نشده اید زجر بدتر و شدیدتر خواهد بود حتّی کشتن هم هست. وادی بسیار سخت و دشوار و پیچیده است. به هر بهانه ای به دست خلق و دولت گرفتار می شوید. حالات و گفتار و سخن های ایشان شکل دیگری می شود. دیگران به ایشان درگیری به وجود می آورند و اذیّت و آزار و تهمت به شکل های مختلف به وجود می آورند. اینجاست افراد زیرک و با هوش فطرتاً ذاتاً عارف و ریشه مردانگی دارند با اینان درمی آمیزانند جاناً و مالاً با اینها یکی می شوند در چند جسم با یک روح می شوند که بعد از فوت هم به همین شکل در عالم ارواح با او یکی می شوند. از آنجا به وسیلۀ حلول و تناسخ که شرح احوال جداگانه ای دارد و در آن بحث نمی شوم.

سختی و دوره امتحانات در آمریکا خاتمه داده شود بعداً اگر حالی و ذوقی بود برای دوستان در گفتگو می پردازم. اگر عمری باقی باشد کسی و افرادی به این نوع علوم علاقه مند هستند مثل آن مرد دلیر پنجاه سال تک و تنها در کوهی فقط گرگ و شیر و مار و افعی زهر دار زندگی کرده تا به مقصود اصلی رسید، حلول و تناسخ وَ وَ وَ... بزرگان عالم صوفی هند مشکلی پیش می آمد برای آنها در نزد او می آمدند. فقیر در ایران در نزدشان بودم گفتگویی بسیار زیاد با هم داشتیم، گنجایش آن را ندارد! دستورات او و اطّلاعات عمومی او و دستورات ریاضت او نه اینکه فقط مفید باشد بلکه عالمی از معنویّات به انسان می رسانند. اطّلاعات او عالمی را بر هم می زند، از خلق دور می کند. ارتباط او با افراد، انسان کامل و مکمّل می رساند (مربّی) و سالکان با ذوق شوق و جذبات بشوند از قالب ظاهری خودشان بیرون می آورند با پیران و یک قطب سلسله ای که روح آنها کشش باشد به هر وسیله ای به آنها ارتباط حاصل پیدا می کنند، اندک اندک با آنها یکی می شوند و در سر سفره آنها می نشینند و با هم یکی می شوند، کلیدی دریافت، مدام در مناجات و شب زنده داری تا اجازۀ ریاضت نشیند در نتیجه با یکی از یاران امام زمان در گفت و شنود خواهد شد، دیگر در فنا قرار گرفته و اکتفا نکرده آرام نیست و در هیچ جای دنیا محل زندگی و آرامش او نیست، سکوت غذا شروع می گردد، یک مرحله ای، عالی مقامی است، گهی در گریه گهی در خنده، خودش هم متوجّه نمی شود چه می خواهد هدف او چی و کیست! نه به مال و منال، زندگی، یار و اغیار همه همه از نظرش محو می گردد. اصلاً به دنیایی دیگر سیر می کند آتش در تمام وجود او احاطه گردانیده اند! آتش در وجود او کشانیده اند! از بدی و خوبی مردمان از فحش و تهمت ها و حتّی خوبی انسانها هیچ در نظرش نمی ماند. مدام محبوب خود را بیاد می آورد. دیگر مکان خودش برای سکنی نمی تواند تصمیم و تهیّه کند، همه از جانب حق احاطه می شود حتّی خوردن و خوابیدن وَ وَ وَ... از خلق دور با چه شخصی قرار بگیرد همه از حق احاطه دارد. یک حالات بسیار خوب عرفانی پیش می آید. ناگفته نماند در مقام پیر هم هزاران امتحان قرار می گیرید. اگر مرید فنا شده باشد همه تسلیم پیر است و موفّقیّت در او هست و پیر آنچه لازم باشد به او دریغ ندارد. می بیند شنوایی در مرید هست و اختلافی در میان دو نفر نیست و به درجه بالاتری خواهد رسید. در یک و یا چندین جسم و در یک روح قرار می گیرند. اینجاست که بعد از فوت پیران برجسته از عالم ارواح به جسم افراد دیگر از مریدان که با هم یکی بودند و اگر بخواهند در قالب آنها می شوند و ترقّی می کنند مثل شیخ فریدالدّین عطّار، چه قدرتی در او نمایان شد همه از حق بود. به خواست حق در قالب عطّار گرویده شد، در اینجا موضوع تناسخ و در گفت و شنود به وجود می آید عالمی از قدرت خدا نشان و دیده می شود به جهت افکار عوام النّاس خودداری و نادیده بگیرید.

در ایران بعد از آمدن من به آمریکا افراد با ذوق چسبیده حق و روحاً حبّ زیادی به امام زمان دارند به این فقیر یک ایمان زیادی پیدا کرده اند به خدا! به حق! در وجود من هیچ که بتوانم گفت یک عارف بلند مرتبه باشد نه نیست! فقط علاقه و ذوق به پیرم و امام زمان دارم، برای همۀ اخوان تهران گویاست.!

اینجا جای ذکر است، افراد زیادی عازم آمریکا هستند و یا در شرف آمدن هستند در نزد من باور کنید همه از جانب امام زمان در دلشان احاطه گردیده و حق می دانم. من فقط دستورات حضرت سیّد از ذکر و ریاضت و شب زنده داری و سکوت غذا وَ وَ وَ... بله به من اختیارات داده، این گروه و علاقه مندان هرچه زودتر به من ملحق بشوید. همه اراده حق می شود. گفت از من اصلاً نیست! فقط یک نیروی باطنی از بیان و کلام و جذبات روحی در گفتار از آن سیّد بزرگوار به من روحاً القاء می گرداند. من به حق چیزی ادعا کرده باشم نیست! هرچه گفتم واقعیّت دارد همین و بس! و افرادی و فردی اتّفاق از جانب من و یا به خاطر من آن همه مشکلات و دل شکستگی و تهمت وَ وَ وَ... برای او به وجود آمد در ایران، از صمیم قلب قسم می دهم به همان ذکر و آن سختی ها که کشیده ام و آن حبّی که به من دارید به جان پدر و مادرت و آن سختی ها و دربدری ها و بی سر و سامانی ها و گرسنگی ها که کشیده ام قسم می دهم نادیده بگیر از همین ساعت 2007/09/23 دیگر حرفش نزنید و حتّی گِله گذاری از دهان شما در نیاید، باعث خوشحالی من می شود. یک امتحانی بود برای شما و فرد دیگری در مورد سورۀ قل هو الله، ریشۀ زیادی دارد، همه از جانب حق احاطه می شوید. دندان از ایران وَ وَ وَ... کشیده و واگذار کرده و خود با دید فنا حرکت کنید به مقصد همین کلام، پارسال از جانب حق القاء و به شما انتقال داده شد، کیمیایی بود به شما رسیده، قَدرش بدانید. زندگی نامۀ شما با ظهیرالدّوله داماد ناصرالدّین شاه و نخست وزیر وقت بود، خود و عیالش به خدمت صفی علیشاه اصفهانی تشرّف حاصل نمودند. تمام زندگی شان به دستور خود ظهیرالدّوله به حراج به فقیران که سر و سامانی برسد رسانید. شرح احوال جداگانه ای دارد و گنجایش بیش از این ندارد مرا معاف بفرمایید. آنچه در درون دل بود و القاء نمودند بی دریغ به قلم آوردم.

قلندر عالی مقام ملاحظه نمودید سرگذشت من در ایران، حق به من می دهید! همه از حق عنایت می گردد و اتّفاق خوب و یا بد همه امتحان مهدی آخر الزّمان می باشد تا من در هستون و شما در تهران آب دیده تر و برّاق تر تا از سختی روزگار چکیده گردیم.

در خاتمه یک انسان که دارای تفکّر و در ذکر و مراقبه ربط به اشراق دارد، آیندۀ خود را می تواند بیاندیشد یا فرد دیگری که از صمیم دل جاناً، قلباً، روحاً او را دوست دارد و شرح احوال او را دیده می تواند تشخیص بدهد با چه کسی دوستی و یا رفاقت و یا هر عنوان قبول کند همه و همه آن دل دیوانه او بد و یا خوب را جدا کند با چه اشخاصی بنشیند یا متنفّر باشد یا دوری کند مقصود من پیران و قطب سلسلۀ ملامتیّه و گمنامیّه اشراق، تمام قدمهای اینان در هر کاری مربوط به خود و یا دیگران اگر لب به سخن باز کنند همه و همه از مبداء و اشراق فیض گرفته و استفاده می کنند. به همین منظور فراری از خلق و جایی زندگی می کنند که دور از خلق باشد و در همان جا هم به خاک می سپارند. زندگی نامه خودم مشاهده می کنم خنده ام می گیرد و یا در حال سوز و گداز مخصوصاً در این روزها 2007/09/24 پس از جراحی چنان سوز و درد دارم که در این موقع به یاد پنج نفر می شوم، افراد پست و کثیف و خبیث که از آدمیّت بِدورند از نطفه و پدر و مادر و از نسل گذشته شان افراد غیرقابل معاشرت و مصاحبه، زاد و ولد و حتّی رفت و آمد با آنها دوری باید کرد، بسیار مورد پسند می باشد. مثل مریضی جذام دوری باید جست، غیر از این واگیر و به آنها سرایت می گردد.

دوستان! کتاب بستان السیاحه بنام مست علیشاه بسیاری از شهرها بیانات بسیار گویا و شفّاف و مجرّب قرار گرفته به خود فقیر برداشتی نموده ام برای اینکه هوش و ذهن مرا آن دلیر مرد، آن نهنگ دریا فیضی فراوان به من القاء نموده است. انشاءالله بتوانم به دوستان خوبم انتقال نموده باشم، نه به وسیلۀ یادداشت و نه به وسیلۀ گفت و شنود خیر! به وسیلۀ روح که تمام انسانها و دانشمندان دنیای صوفی که در دنیایی دیگر و دنیای خیالی همه اش پوچ اندر پوچ نیستند و بلکه با آرامش خوب زندگی می کنند، با افراد پست که خیلی کار دارد به درجه آدمیّت رسیده باشند دوری باید کرد به همین منظور افراد بلند مرتبه تمام لذّت خوشی را کنار زده اند در جایی زندگی می کنند تا آدمها را نبینند نه با افکارشان و نه با چهره شان و نه نوشته شان را نبینند، فرار اندر فرار! مثل داستان عیسی مریم و حتّی اسم اعظم هم به آنها کارگری نمی کند. در دل می گویم خدایا زمانه چرا چنین است با هرکه وفا می کنی جفا باید دید و هر کسی هم به من به هر عنوان دوستی و مریدی وَ وَ وَ... حب و دوستی فداکاری و گذشت دارد و نشان می دهد که او هم به خاطر پاس محبّت جاناً و مالاً از من دریغ ندارد. از خطر فحش و تهمت و حملۀ اداره اطّلاعات و دادگاه انقلاب می گردد و عجب روزگاری است با تمام این مشکلات آنقدر افراد وفادار و با گذشت و فدایی از هر حیث به من دریغ ندارند و جاناً فدایی به من و مکتب هستند، همۀ این مطالب را سیّد علی عریان قبلاً فرموده اند.

بیش از این زخم زبان ها و تهمت ها دارد، فقیر جان دلگیر مباش تازه شروع کار است.

دریا رفته می داند مصیبت های دریا را!

درود بر همه شما باد! دوست دارمتان! از زحمات و دعاهای همه شما ممنونم! در موقع درد و گداز و ناله به یاد بودن بسی مفید و ارزش فراوانی دارد.

والسّلام
هدایت الله منشی زادگان