این نوشتار در واقع گفتاری است مختصر در باب ((همّت))

هر چقدر فکر می کنم قلم می ترسد و بحرکت در نمی آید!. ترس از اینکه در مقا بل چشمانی تیز با افکاری وسیع که به زمان ما تعلّق ندارد. به همین دلیل است که کمتر کسی پیدا می شود گفتار او را درک کند!. پسر او هستم و به چنین پدری صمیمانه و قلباً افتخار می کنم و به خود می بالم. با وجود این جزء همان دسته کسانی هستم که درک کردن او برایم سخت است و فهمیدن او را کاری بسیار دشوار می دانم چه او از بزرگان و ملامتی ها ست ، چه او از اقطاب زمان است ، چه او جزء اندیشمندان و عارفان وقت است ، اندیشمند و عارفی ملامتی و گمنام! وقتی به گذشته و زمان خردسالی خود باز می گردم، وقتی به دوران نوجوانی و دوران سنی بین بیست و سی سا لگی خود می نگرم ، در همه این دوران یک چیز مشترک و بسیار مهمّی توجّه مرا به خود جلب می کند و آن این بود که در تمامی طول زندگیم هیچ زمان نه به من، بلکه به هیچ یک از فرزندانش اجبار در شیوۀ تفکّر خاصّی نمی کرد ، علیرغم اینکه در همان زمان به تمام امور واقف بود. من شخصاً سالها تمامی راهها که بهتر است بگویم بیراهه های فکری را از نظر تئوریک طّی کردم و سالها در این بیراهه ها وقت تلف کرده و زمان بیهوده گذراندم. اما بنا به گفته این پیر بزرگ: هر کسی در پایان نهایتاً به ذات و فطرت خود باز می گردد. نکتۀ باریک اینجا ست: اکتساب از محیط و فطرت، که هردو صحیح و هردو در زندگی تمامی افراد بشر نقش اصلی دارند. اما زمانی بحث غلبه یکی بر دیگری مطرح می شود که در اینجا نکتۀ بارز غلبۀ فطرت( ژنتیک) بر اکتساب می باشد. هنوز خوب به یاد دارم. ده و یا یازده ساله بودم و پدر بسیار جوان. ما بچّه ها با هم بسیار دعوا و بقولی بازی می کردیم ، گریۀ یکی از ما عامل وساطت پدر می شد. در آن زمان که حدوداً چهل سال پیش بود پدر می گفت: بچه ها با هم دعوا نکنید، چند سال دیگر همۀ شما از هم کاملاً جدا شده و هرکدام به سویی خواهید رفت. یکی از شما شمال، دیگری غرب و سومی شرق. مدت طولانی نگذشت که دقیقاً همان شد که او می گفت. مدّت طولانی نگذشت که در رابطه با شیوۀ تفکر، همانگونه که او می گفت شد. واقعاً در باب این موضوعات چه می توانم بگویم؟ جز اینکه او بسیار از من و ما، از زمان ما جلو تر بوده و هست. چه او به همین دلایل که اشاره شد،... قبل از شروع مقاله، نوشته هایم را از سلولهای مغزم می خواند. به همین دلیل است که قلم می ترسد، از حرکت بر روی کاغذ سفید زیر دستم ، چه اگر اشتباهی یا خدای ناکرده لغزشی پیش آید؛ آن لحظه نمی دانم، چه باید بکنم!؟ این دو مطلبی که به آن اشاره کردم براحتی از کنارش نمی توان گذشت، چه این حرکات کار هر کسی نیست. لازمۀ آن حضور قلب و مدد از غیب می باشد و آن نشانه از تابیده شدن نور حق در روح و روان حضرت پیر می باشد در اوج جوانی. با مدد از پروردگار، با مدد از انبیاء و اولیاء و با مدد از پیر و درویش کامل حضرت هدایت علیشاه

((همّت))

همت طلب از باطن پیر سحر خیز

همۀ شما با کلمۀ همّت آشنایی دارید و بارها آنرا شنیده اید. همّت بلند، همّت قوی، همّت ضعیف... اگر بخواهیم آنرا به معنای روشنی بیان کنیم می گوئیم یکدستی اراده، عزمی قوی، عزم و اراده ای که هیچ چیزی در آن رخنه نداشته باشد. ما انسانها معمولاً چنین یکدستی در ارادۀ خود سراغ نداریم و همواره عزم ما آلوده به انواع تردید ها و تزلزل ها می باشد. انسانهایی که در سطح متوسط می باشند با مجموعه عوامل مادّی و روز مره گی آمیخته اند و برای رهایی از این دامنۀ تردید ها و تزلزلها و رسیدن به نقاط اوج ، لازمه اش آنست که به قدرتی فوقانی متوسّل باشند و بواسطۀ این توسّل رهنمود قلّه های رفیع و متعالی گردند. در اصطلاح عرفا همّت به همین معنای نیروی مخصوص یا قوّت عالی بکار میرود که قوّت عالی در اختیار حضرت حقّ و کسانی است که به نحوی برگزیدگان حقّ تعالی می باشند. در زمانی که ما همّت می طلبیم از باطن حضرت پیر درویش " هدایت علیشاه " به این دلیل است که حقّ تعالی در باطن این فرد حضور نیرومندی دارد و او از باطن خود متصّل است به جلوۀ نیرومند حقّ و در واقع مجرای جلوه های قدرت بخش حقّ است به سالک طالب نیرو می بخشد و او را در رهروی ثابت قدم و قوی می دارد. همّت " پاسخ طلب " است و هرچه طلب صادقانه تر و جدّی تر باشد، همّت عطا شده نیز ، به همان میزان قوی تر خواهد بود. پس همّت عطای همیشه حاضر حقّ تعالی است از طریق مجاری خود و در اختیار کسانی قرار می دهد که بطلبند. خداوند فرموده اند: آنانکه در ما مجاهده می کنند فیض ما را از ما طلب می کنند، ما آنان را به مجاری خود راهنمایی می کنیم. یکی از این مجاری نایاب که شاید بتوان گفت که در هر قرنی یکی از آن یافت می شود، همانا حضرت هدایت علیشاه می باشد. ولی اینکه چگونگی طلبی، چه میزان همّت را بسمت ما سرازیر می کند از رازهای حقّ تعالی است که پیشاپیش بر کسی آشکار نیست. پس هر کس به هرچه که رسید نتیجه " عالی همّتی " اوست و هرکس هم محروم ماند نتیجۀ " دون همّتی " اوست. مهمترین خصوصیت بحث همّت طلبی، ندیدن خود است. طلب یعنی خود را محتاج دیدن، محتاج به رسیدن به حق و برای رفع این نیاز و احتیاج باید به باطن او" حضرت هدایت علیشاه " متّصل شویم. یکی از روشهای برخورداری از این همّت که همیشه پیر ما به آن مشغول بوده و هست، همت سحر خیزی و تهجد شبانه است. مجاهدت علیه همۀ روزمره گیها و پرهیز از فرمانبری های هوسناک.

در نهایت برای رسیدن به معشوق باید کلمات گهر بار حضرت پیر را آویزۀ گوش خود کنیم. همانطور که در یکی از کتابهای او که در این زمینه تحریر شده جهت پایان عرایضم بازگو می کنم: " کم حرف بزنید، کم بخورید و کم بخوابید، در حدّی که زندگی بچرخد. شب زنده داری هم کم از ریاضت نیست، اکثریّت علوم غریبه در تنهائی و در شب زنده داری بدست آمده است." درود بر پروردگار و درود بر انبیاء و اولیاء، درود بر امام زمان( عج) و یاران با وفای او سیّد علی عریان و درود بر پیر بزرگوارمان حضرت درویش هدایت علیشاه.

فقیر هوشنگ منشی زادگان از آلمان
بیست و هشتم فروردین ماه یکهزار و سیصدوهشتاد و شش