یا هو

سعادت و توفیق حق بر آن شد این بنده حقیر و سراپا تقصیر شبی در عالم خواب جمال مبارک حضرت سید علی کفری را ببینم و حضور مبارک .و مقدس مَحرَم میخانه حضرت سید ، یعنی باباهدایت رنگ و بوی دیگری بخشید . عالم ، آدم و کل کائنات به فدای خاک پایش باد !

.حضرت سید علی را در ایوان خانه ای قدیمی و کلنگی دیدم که خرقۀ سفید و کهنه‌ای به تن داشتند . هوا هم بسیار گرم بود .

ایوان مملو از آدمهای مختلف اعم از زن و مرد و پیر و جوان بود . همه آنها نشسته و چشم به حضرت دوخته و انتظار هم صحبتی با آن مرد حق را می کشند . در آن مجلس فقط حضرت بابا هدایت ایستاده بودند و چشم از چشم حضرت سید بر نمی‌داشتند . من هم مدام پشت سر هم بابا هدایت را صدا می زدم تا بلکه نگاهی به من داشته باشند اما باباهدایت دست مبارک‌شان را به علامت سکوت بالا آوردند و از من خواستند که سخنی .نگویم

حضرت سید به سرعت چیزهایی را یادداشت می‌کردند و از میان این همه جمع باباهدایت را صدا می‌کردند و کاغذها را فقط به فقط به دست ایشان می‌دادند و نسبت به باقی بی اعتنا بودند گویا اصلاً و ابداً آنها را نمی‌دیدند ولی با هر کدام از آن کاغذها لبخندی را حواله پیرم باباهدایت می‌کردند

باباهدایت هم مانند ایشان چشم بر روی جمع بسته بودند و سراپا گوش به فرمان آن سید بزرگوار بودند و حتی به صدای التماس من هم بر نمی‌گشتند کاغذها را از دست سید می‌گرفتند و بر روی قلب خود می فشاردند

باباهدایت

حالا می‌فهمم که چرا می‌گویید تنها هستید

حالا می‌فهمم که چرا وقتی حرف از پیر و مریدی پیش می‌آید شما سید و خودتان را مثال می‌زنید
حالا می‌فهمم که چرا این دنیا برای شما حقیر و بی مقدار و کوچک است
حالا می‌فهمم که چرا هیچ لبخندی شما را شاد نمی‌کند ( آخر لبخند سید کجا و لبخند این جماعت کجا؟
حالا می‌فهمم عاشق پیر بودن و عاشقانه نگاه کردن یعنی چه
حالا می‌فهمم رسم ادب خانقاه و میخانه حق یعنی چه
حالا می‌فهمم که سکوت و زبان به دهان گرفتن در مقابل پیران یعنی چه
حالا می‌فهمم که این دنیا و آدمهایش را به چه نگاه شیرین و زیبایی فروختید
حالا می‌فهمم که چرا آن سید بزرگ از میان این همه آدم سینه در پیشگاه مقدس شما خالی کرد
حالا می‌فهمم که چرا بعد از این همه سال هنوز هم که هنوز است فقط از پیرتان سخن می گویید

باباهدایت از من خورده به دل نگیرید برای جسارت کلامم ، ولی مثل شما قلندر مرد نبوده و نیست و نخواهد آمد که شما امانت سید را پیش او بگذارید

مجازات ما آدمهای زمینی این است که دیگر مادری فرزندی مثل شما به این دنیا نخواهد آورد و شما هم که این دنیا و آدمهایش را سه طلاقه کرده اید . وای به حال و روزمان که اگر قرار باشد شما از ما روی برگردانید و آهی از نهادتان بیرون آید

آنوقت است که دیگر سنگ هم بر روی سنگ بند نخواهد شد و کائنات تمام قهر خود را بر ما نازل می‌گرداند

باباهدایت شما را قسم به همان لبخند سید علی عریان بدیهای و کوتاهی‌های من روسیاه رو ببخشید و نگاه نازنین‌تان را از روی من بر ندارید آخر من در شما دیدم که حرمت نگه داشتن پیر یعنی چه و منه بی لیاقت کجا می توانم مثل شما حرمت داری کنم ؟

پس شما بزرگواری کنید و مثل همیشه منو ببخشید که لایق مریدی شما نیستم، ولی تورا به خدا قسم منو از این مکان مقدس بیرون نکنید که بی نگاه شما هیچ تر از همیشه می‌شوم

کسی که دلش فقط می تپه برای بوسیدن و بوییدن دستان آسمانی شما

قلندر ایران