هو

شب عید شد، فکرم دگرگون همی گشت
تلفن های تبریک فراوانی همی شد
جانأ و غریزأ یاد آن دلیر مرد هستم
کجا میتوانم اورا بیابم، هیچ مقامی جایگزین نمی یابم.
حالم، فکرم، مغزم، روحیه ام، در حال دیگری هستم
از شرح حالم و این حالات روحیم به کی بگویم
فقیرانی که این نثر را میخوانید، خود قضاوت کنید
شرح حال سید علی معروف را در نظر می گیرید
با تو می گویم،چه کنم دردی که دوا اصلأ ندارد
عزیزان، خوب میدانم، او چه مقامی در این سرزمین داشت
تا می پر ارزش بداد، جهانی را بر هم میزند
ولی، باید سنگ زیر آسیاب باشید، که هستم
گفتار و صحبت آخر، باید از خلق دور بشوی
زندگیت در محلی از آدم ها به دور باشد فقیر جان
آن نام شرایطی مخصوص دارد، جائی می خواهد از خلق به دور
خواب و خورت معلوم، زنده و مرده او داند
رفتن و یا برگشتنت او داند و بس.
سخن و گفتار بزرگان از سینه و نظر امام حی رسیده
زیرکان دانند چه می گویم، یادداشت های مرا نگهداری کنید
کلامم را بپذیرید، من و شما باید خداحافظی کنیم
شما را همگی عزیزانم می دانم، ولی چه می شود کرد ما موریت حق است
برگشتنم از دست من خارج است، او داند و بس
نصیحتی به شما دارم، از او دست بر ندارید
بهتر از او نیافتم، بحق قسم ندیدم، زندگیم همه از اوست
سر بسته بگویم، برادر جان عدالت را همیشه در نظر داشته باش
خلاصه بگویم، زمین، آسمان، چرخ روزگار از اوست
دلیر مردانی در اطراف او جمند تو با یکیشان دوستی بنما، تو را بس است
باهوش وزیرک باش ببین چه میگویم
خلق یا روزگار، بد یا خوب کنند، همه آب روان است
مقصودم، رسیدن تو به مقام والائی است، کار دیگری ندارم به تو
اگر نمیبینید من چه کنم، باور کنید در همه دم در گرد شمایم
اولیاء حق اگرسختی ببینند با نفس پیرشان به موت روانه گردند
یک دل مهربانی به مهربانی به من عطاء نموده اند، بپذیرید
در پرسه زنی خیلی اسراری نهفته است
از میان بر دریافتی میشود کلید آنرا در یابید
سعی کنید در نیمه شبی ساعتی با من بنشینید
تا به تو بگویم رمز موفقیت و رسیدن به آنان
دلم هوای آنان را دارد،
راه و رسم طریقت را قدم به قدم بداده
از رسیدن به آنها بحق لذتی بهتر ندیده ام
پیرم یادش گرامی میدارم،
بگفت لذتی بهتر از مردان جزره برمودا ندیده ام
ای فقیران پاک دامن، مریدان سید علی مبدأ
آگاه باشید، ظهور امام حیّ آشکار و شفاف دیده میشود
دل ها و دلم گرفته میگردد،خموشم، مطلب را بگیرید
هر موقع که دل گوشه نشینان بگرفت و اولیاء حق خاموشند
بدانید و آگاه باشید، خبری و اسراری هویدا می گردد.
آی فقیران زنده دل، دل به دریا زده نامی بگیرید
چنان با شور و جذبات به در خانه آن سالار مرد رفته در را بکوبید
دلم هوای دستورات آن عالی مقام را دارد.
به خدا سال و ماه دلم هوای خلق ندارد.
بجز دروغ و تهمت و بدبینی چیز دیگری نمی بینم
فقیرا اگر شما هم از شرح احوالم با سید نشستی می داشتی
به حق تا پایان عمرت در بیتوته بودی.
فقیران هرچه زود تر خودتان را به من برسانید
تا در ظهور امام حی،مهدی آخرزمان در گرد هم حق حق بگوئیم.
من هیچ دستوراتی ندارم، همه همه از او داریم فقیران
لپ کلام مرا بگیرید، نکته را از عمق وجودتان دریابید
موضوع جزیره برمودا و مربی است.
سالار مردی بگفت هدایت، طریقت بدون او وبی او نمی شود.
به خدا یک عمر جویای این دو مطلب بودم
تا وسیله سید علی یافتم، با ذوق و شوق به من دادند
فقیران از این مطلب حالم دگرگون است
هرچه زودتر به من بپیوندید عمر کوتاه است نکند موقعی به من بپیوندید
که جای من خالی باشد
گر مراببرند، تقصیر من نیست،
ماندن و یا بردنم را همه از حق بدانید،
عزت زیادی دارم به همگی شما
اگر قسمت نشد که مراببینید،
نامی را بگیرید، بنشینیدو بگیرید.

هدایت الله منشی زادگان
۳/۲۰/۰۷

عجب! زمانه پرشورو پیچیده ای است
تا ظهور امام زمان،دزدی و دغل بازی فراوان میشود.
دزدی و دروغ و کلک فراوان می بینم.
در چشم ها اسراری نهفته است، حیله و مکر فراوان می بینم
چه گویم، دروغ چاشنی خانواده ها می بینم.
تمام خلق انتظار بیهوده از همدیگر می بینم
هیچ کس وظیفه خود را نمیداند
همه خود را برتر از دیگران میدانند
دنیارا به اندیش، زمانه را بد، زندگی را مشکل و سخت می بینم
فقیران گوش فرا گیرید، زمانه دگرگون خواهد شد
جنگ اتمی، خرابی در تهران، اصفهان و اطراف بشود
سید همی گفت،فتنه و خرابی در همه جا آشکار میبینم
مکر زنان در گوشه و کنار، آشکار تر رواج پیدا کند
خرابی مردان بیشتر شده، دزدی و دود فراوان میبینم
قتل و غارت و دغل بازی و همجنس بازی فراوان میبینم
باز زن و شوهر ها تا حدی پاکتر، کمی مهربانی میبینم
امان وای امان از زن ها، دیگر از مردها شنوائی نکنند
از همین نشان ها ظهور مهدی آخر زمان آشکار می بینم
اگر حب و مهربانی تمام عیار و از عمق وجودشان باشد خدادادی است
باز زمزمه ای از عشق مهدی آخر زمان شدم
اگر جذبه ای از جانب حق احاطه گردانند، خدادادی است
جذبات و مهربانی اگر خدا حواله گرداند،حال و احوال دیگری است
عشق به پدر، مادر به خواهر و برادر به هر کسی عجایبی دیده میشود
همین عشق تمام عیاراگر از جانب خدا گرایش شود
اندک اندک این عشق و مهربانیتبدیل به عشق مهدی میگردد
امان و امان تجلی از حق میگردد
مربی دارای گوشت و رگ با تو وصل میگردد
مکان و خواب و خوراک تو را تغییر میدهند
از خلق و افراد خبیث جدایت گردانند
با اولیاء حق آشنایت گردانند
ربط به مکان دیگر و به افراد دیگرو وصل به عالم دیگر گردانند
موقعی عشق امام حیّ وصل گردی،خوشا به حالت
با افراد جزیره برمودا آشنایت گردانند
با مرگ زندگی دیگری پیدا می کنند
دقیقه ای در مشرق و دقیقه دیگر در مغرب هستی بعد از مرگ اول زندگانی آنهاست
علم های دیگری بدهند، من بی خبرم فقیر جان
کلیدی به تو بسپارند، در آن کلید اسراری نهفته است
تا پیر و مربی از تو پاکی و عشق و مهربانی، دریدگی
بی شرفی، مظلومی، دزدی، اذیت، بی حیاتی
زبانت با دلت یکی نبود، نطفه پاکی نبودید،
جنگ و ستیز، بعض و عداوت با همه نداشتید
دو روئی در وجودتان نبود
قناعت داشتید و آبروی مردمان را نبردید
اگر شبی را تا صبح رسانیده باشید
مال ارث، و یتیم و بیوه زنان را حیف و میل نکرده باشید
اگر در سیر و سلوک و در ذکر و مناجات بوده باشید
اگر ذکری و یا امانتی از پیری گرفته باشی
مدام در ذکر و فکر و تحمل و ریاضت بوده باشید
از جانب حق و وسیله پیامبران کلیدی تجلی می گردانند
در این واقعه دیگر در خلق نمی مانید
به وادی والائی می رسید
ارتباط و در گفتگو با یاران امام زمان می گردانند
و با موت ارادی به موقع به عا لم دیگر خواهید رفت
فراری از خلق الله قرار می گیرید
مثل سید علی عریان که در صد و ده سال عمر یک بار دختر و نوه اش را بدید
تمام خلق را مرده می پندارد و برای آنها غسل میت می گذارد
بعد از موت هم خواهد آمد
به مریدان فدائی خود ظاهرا ً و باطنا ً یاری خواهد کرد
یک حال و احوال عجیبی پیدا می کند
از نظر خلق بیگانه و یک قلندر مجرد و وصل و واصل می گردد
در آن مقام با تمام رجال الغیب در گفت و شنود می شود
اگر عمری بود و خواست حق هم بود با من بنشین
تا با تو در گفت و شنود باشم و آنچه را که آن دلیر مرد به من گفت
با تو بگویم، نه عمر من باقی است و نه قسمت تو می شود
همه را فراموش کن
دلم بگرفت و هوای دیگری دارم
که فقیر جان فدایت بشوم، تو بی خبری

هدایت الله منشی زادگان
۳/۲۰/۰۷